حضرت عشق

حضرت عشق ، بفرما ! که دلم خانه ی توست

حضرت عشق

حضرت عشق ، بفرما ! که دلم خانه ی توست

تو گریزان از من

من به دنبال تو هستم تو گریزان از من

تو گریزانتر از امواج خروشان از من

 

باد پائیزی ام و فصل وزیدن هایم

میدود برگ به هر سو چه هراسان از من

 

کوچه ای بودم و با هر قدمت له گشتم

هان !!گذشتی همه ی عمر چه آسان از من

 

قصه ها از شب دیوانه شدن میگویند

شب رسیده است و تو بردی دل و ایمان از من

 

قطب هم نام من ای وصله ی ناجور افسوس

من به دنبال تو هستم تو گریزان از من

 

خودت دعا کن



دعا و اشک و دلی داغدار کافی نیست

خودت دعا کن ای مهـربان که برگردی

دعای اینهمه چشم انتظار کافی نیست