حضرت عشق

حضرت عشق ، بفرما ! که دلم خانه ی توست

حضرت عشق

حضرت عشق ، بفرما ! که دلم خانه ی توست

میشه پرنده باشی، اما رها نباشی

میشه دلت ،بگیره ،اسیرِ غصه ها شی

 

حالا که آسمونم ،دنیای تازه ایی نیست

اون وقت، یه جا بشینی، محو گذشته ها شی

 

ترسیده باشی از کوچ، اوجو ندیده باشی

واسه یه مشتِ دونه ،اهلی آدما شی

 

تو سایه ها بمونی، درگیرِ سایه ها شی

مفهوم زندگی رو، از یاد برده باشی

 

دلت بخواد دوباره، از تهِ دل بخونی

از ترس ریزشِ اشک ،غمگین و بی صدا شی


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد